به گزارش سارنا به نقل از فارس ـ (زهره سعیدی): نمایش کجایی ابراهیم با نگاهی به زندگی شهید ابراهیم هادی از ابتدای مهر ماه اجرای خود را در تماشاخانه سرو انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس آغاز و پس از چند شب اجرا به دلیل تعطیلات استانداری تهران مبنی بر محدودیت های سالن های فرهنگی و هنری تعطیل شد و هنوز هم این تعطیلی ادامه دارد.
نویسنده و کارگردان این نمایش لیلی عاج و بازیگران به ترتیب ورود به صحنه سید جواد حسینی، سیامک زینالدین، مرتضی عبداللهی، نهال حاجیان، شهروز آقایی، یزدان دارابی، مهدی جعفریپور، علی چاقوچی هستند. این نمایش در شب افتتاحیه با حضور خانواده و خواهران شهید ابراهیم هادی افتتاح شد.
میزگرد نقد و بررسی نمایش کجایی ابراهیم به کارگردانی لیلی عاج، با حضور این کارگردان، زهره هادی، خواهر شهید ابراهیم هادی، یزدان دارابی ، بازیگر نقش ابراهیم هادی در خبرگزاری فارس برگزار شد.
*خانم هادی ممنون از حضورتان در خبرگزاری فارس و اینکه بفرمایید تجربه تماشای یک نمایش درباره برادر شهیدتان برای نخستین بار چه نوع تجربه ای برایتان محسوب می شود و کار کجایی ابراهیم را چطور ارزیابی می کنید و اینکه چقدر به شخصیت شهید هادی نزدیک بود؟
زهره هادی (خواهر شهید ابراهیم هادی): واقعیت این است که من از ابتدا خبر از این نمایش نداشتم ، دعوت شدم و برای تماشای کار رفتم اما یک حالت عجیبی با دیدن این نمایش شامل صحنه های کانال کمیل که خودم هم تجربه دیدنش را داشتم، شهید هادی و تجسم او در این کانال که نماز خوانده، اذان گفته، صحبت کرده و بچه ها را هنگام محاصره جابه جا می کرده است، برایم پیش آمد که البته سخت و دشوار بود. خاطرم هست آن دوره که می گفتند بچه ها در کانال محاصره شدند ، بدون آب و غذا ماندند و ما برایشان چقدر دعا کردیم. با دیدن این نمایش و صحنه هایش چندین بار چشمانم را بستم و همه چیز برایم مثل روز روشن شد، نشان دادن این الگوها در قالب تئاتر خیلی تأثیرگذار بود.
این نکته را هم اضافه کنم که ابراهیم هادی یک مرتبه شهید ابراهیم هادی نشد او از همان سنین کم برنامه های متفاوتی برای خودش داشت و این ساختار را از کودکی چیده بود و زمانی که جوان سیزده ـ چهارده ساله شد، با بچه های محل هیئت می زد و خلاصه خیلی انسان مردمی بود یعنی کسی را از مردم جدا نمی دانست، الان ما در وضعیتی هستیم که اگر کسی از نظر خیلی چیزها شبیه ما نباشد ما سریع او را جدا می کنیم، در حالیکه او اینطور نبود و معتقد بود این جوان ها برای همه رفتند و شهید شدند نه فقط برای خانواده هایشان.
دوستان ما هم در این تئاتر زحمت زیاد کشیدند والگوی این شهید را به تصویر کشیدند و جای قدردانی دارد چرا که این شهدا برای همه رفتند نه برای یک شخص خاص و اینکه امتیازی یا پست و مقامی کسب کنند . آقا ابراهیم همه را دور خود جمع کرد زمانی که حتی زخمی می شد و بچه های مدرسه ای که در آنجا مدتی تدریس می کرد، برای قدردانی پیش او آمدند او کسی نبود که برای یک زخم که حتی باعث شده بود نتواند راه برود، دست از کار و برنامه ریزی برای بچه ها بردارد.
آقا ابراهیم نظرش این بود که همه ما باید با هم متحد باشیم نه اینکه جدا باشیم زمانی که ابراهیم شهید شد، متوجه شدم کسانی که با او بودند 180 درجه تغییر کرده اند یعنی او توانسته بود الگوی خوبی برای همه اطرافیانش باشد بنابراین به نظر من یک کلام ابراهیم یعنی با همه ، کنار همه ، برای خدا و رضای خدا باشیم.
*شما به نکته ای درباره زیرساخت های شخصیتی شهید ابراهیم هادی اشاره کردید که او را به این درجه رساند لطفا درباره شرایط خانوادگی و تعداد اعضای خانواده تان و وضعیتی که ایشان در آن زندگی می کردند، توضیح دهید؟
زهره هادی: ما یک خانواده هشت نفره بودیم، آقا ابراهیم سومین بچه و من آخرین و ششمین بچه بودم. خانه ای که در آن زندگی می کردیم 39 متر بود با همه کوچکی اما خیلی کارهای بزرگ در آن انجام می دادیم. اولین معلم هر انسانی پدر و مادر اوست چرا که بیشتر الگوی بچه ها پدر و مادر هستند تا زمانی که فرد به جامعه برسد ، خانواده نقش اول را ایفا می کند. مادر و پدر ما برای همه مان وقت می گذاشتند حتی به تکالیفمان یک به یک رسیدگی می کردند، ورزش می کردیم و کارهای روزمره مان را انجام می دهیم و چیزی که یاد گرفته بودیم اطاعت از پدر و مادر بود، اینکه صدایمان بلند نشود و کسی مانع کار دیگری بشود.
آقا ابراهیم بیرون ورزش می کرد اما در منزل هم با ما ورزش می کرد با اینکه اثاثیه همه دور اتاق چیده شده بود مثل الان نبود که همه چیز در کمد و جایگاه خود باشد اما در همان 39 متر و کمی جا اما کارهای با کیفیتی انجام می دادیم و این برایمان ارزش داشت. الان مشکل اصلی خیلی خانواده ها این است که همه مشغول هستند، کار می کنند و برای بچه ها وقت نمی گذارند ما در کلاس هایی که تشکیل می دهیم می بینیم که خیلی خانواده ها برای کمی وقت، بچه ها را بیرون سپرده اند و همیشه خسته هستند اما مسئله اصلی زمان گذاشتن با بچه ها و دور هم جمع شدن است.
خیلی از کتاب ها را می توانیم با بچه هایمان مرور کنیم به طور مثال نهج البلاغه که آن را بستیم و لب طاقچه گذاشتیم، هیچ الگویی دیگر بالاتر از صحبت های امیرالمومنین(ع) نیست. خیلی از خانواده ها این کارها را کردند و نتیجه گرفتند شب ها یک ساعت دور هم جمع شوند تا خودشان آموزگارهای خوبی برای بچه ها باشند.
*برگردیم به شهید ابراهیم هادی و شرایط وحس وحال زمان شهادتشان که چطور در خانواده شما منعکس شد و چگونه آن را قبول کردید؟
زهره هادی: اولا که آقا ابراهیم آخرین باری که با ما خداحافظی کردند، فقط مادرم به او گفت که پاشنه پایت شدید زخمی است و نرو چرا که او از شدت جراحت در جبهه پوتین نمی توانست پا کند و با دمپایی بود، خاک رمل فکه هم خیلی دردناک است و در حفره فرو می رفته اما او با خنده حفره را خالی می کرده است. خلاصه ابراهیم به مادرم گفت من مادرم راضی نباشد نمی روم. اما فقط یک نکته می گویم و آن هم اگر سر پل صراط خانم حضرت زهرا(س) جلویت را بگیرید چه می خواهی بگویی؟ مادرم هم گفت که پاسخی ندارم التماس دعا و برو. شهید هادی به مادرم گفت که یک خواهشی از شما دارم که دعا کنید باز نگردم و حتی یک وجب از خاک آنجا را هم نداشته باشم تا همه بدانند که همه چیز برای خدا بوده است خلاصه ما او را بدرقه کردیم و رفتند.
عملیات والفجر مقدماتی خیلی سنگین بود، روزهای سختی به خانواده ها گذشت، هر ساعت از محاصره می گفتند ، رزمندگان تجهیزات نداشتند، آب و غذا نداشتند، به ما می گفتند که برایشان دعا کنید. قراری هم که ابراهیم و رفقایش گذاشته بودند که اگر یکی پس از دیگری به شهادت برسند، خودشان به دست خودشان همدیگر را دفن کنند. براساس این قول هم تا آخر آقا ابراهیم در کانال ماند و شهید شد. بعد از حدود یک ماه که به ما می گفتند حجله بگذارید و جوان از دنیا رفته است مادر خدا بیامرزم همیشه منتظر برگشت او بود. وقتی که گفتند دیگر بچه ها باز نمی گردند و عملیات ها تمام شد و قیر داغ را روی آنها ریختند، برای مادرم هجمه سنگینی بود من خودم دچار بیماری سنگین شدم.
ما با مادر صحبت کردیم و گفتیم آقا ابراهیم این راه را خودش انتخاب کرد و الگوی حضرت زهرا (س) بود که می خواست گمنام باشد و حتی قبر و تشییع نمی خواست بیست و پنج سال شهید گمنام بود هر کار خواستیم بکنیم نمی شد انگار نمی خواست. یک سری به ماانتقاد کردند که شما که نمی خواهید کاری کنید ما چطور الگوهایمان را به نسل جوان نشان دهیم من هم گفتم خودش باید بخواهد، یک جرقه زده شد و جوانی برای بحث جمع آوری کتاب شروع به کار کرد و ما هم از خود ابراهیم مدد خواستیم تا اینکه همه برنامه ها یکی یکی رو شد و یادمان او زده شد البته بعد از 25 سال که باز هم ما اجازه ندادیم حتی تا این ساعت آزمایش هم ندادیم و این خواسته خود شهید هادی بود و او اینطور می خواست چرا که بهترین و قشنگ ترین زندگی را او ادای دینش به مردم می دانست.
مادران شهدا خیلی سختی کشیدند ابراهیم زمانی که از جبهه شب ها می آمد در سرمای زمستان در حیات می ماند تا اذان صبح بشود و به خانه بیاید نکند که مادر از آمدنش بی خواب شود ، همه چیز او روی حساب و کتاب بود و آخر هم به عشقی که می خواست رسید وآن یادمان را هم دوستانش زدند شاید هم آنجا باشد و شاید هم نباشد ، خدا می خواهد من در شهرهای مختلف یادمان هایی از اودیدند و همیشه گفتم آقا ابراهیم هر جا که هستی خوش به حالت و این باعث افتخار است که ما بتوانیم از این الگوها برای نسل جوان استفاده کنیم.
*خانم عاج لطفا از ابتدا درباره ایده پردازی این کار و رسیدن به متن و در نهایت هم اجرای کار برایمان بفرمایید اینکه اصلا چطور شد از نمایشنامه هایی در قشر کارگری به تئاتر درباره شهدا و آن شهید ابراهیم هادی رسیدید؟
لیلی عاج: من گاهی تصور می کنم سوژه است که نویسنده را صدا می زند اینکه لابه لای زندگی سوژه ما را انتخاب می کند، برای جشنواره نمایشنامه نویسی مشهد پیشنهاد کار داشتم ، تعدادی کتاب تهیه کردم و آنها را خواندم تا به کتاب «سلام بر ابراهیم» رسیدم ، این کتاب که روی جلدش هم تصویر شهید ابراهیم هادی است را هنوز نخوانده بودم اما روی میزم بود و سختم بود دو جلد را بخوانم اما وقتی کتاب را تمام کردم به نقاط اشتراک کتاب با نمایشنامه فکر کردم. ابتدا اسم کار را انتخاب کردم «کجایی ابراهیم» همانطور که خانم هادی الان فرمودند واقعا کسی نمی داند شهید هادی کجاست و این تصور، تخیل مرا هدایت کرد.
ویژگی های شخصیتی شهید هادی از مردم دار بودن یا نکات دیگر مرا جذب خود کرد به طوریکه وقتی اخبار تلخ در ارتباط با مشکلات کارگران را می شنیدم با خودم می گفتم اگر شهید هادی زنده بود الان برای مردم آن منطقه چه کار می کرد؟ اجرای این کار برای خودم خیلی سخت بود یعنی در ده شبی که اجرا داشتیم چیزهای جالبی دیدم خاطرم است یکی از این شب ها یک خانمی محجبه بعد از کار سمت من آمد و برایم یک مقدار خاک کانال کمیل تربت آورد، او به من گفت که از رد پای ابراهیم در راهیان نور تربیت گرفته و با آن تیمم می کرده است.
وی در ادامه هم به من گفت که کاش ابراهیم بیشتر روی صحنه بود و من گفتم برای من خیلی کار سختی بود که حضور ایشان را پررنگ تر کنم چرا که شناخت من تا این حد بود و نمی دانستم اگر بیشتر او را نشان دهم از مرز شعاری بودن کار رد می شوم یا خیر. از سویی هم مدام به خودم می گفتم که ابراهیم هادی شخصیت اهل خودنمایی نبوده و اگر هم بود به من می گفت من هم مثل بقیه بچه های کانال و برجسته تر نیستم، پس همان اندازه او می بایست مجید ترکان و اکبر نژاد و سایرین را هم نشان می دادم و بنابراین اینها همه انتخاب را برای من خیلی سخت می کرد.
حتی این نکته ای که خانم هادی فرمودند که شهید هادی با دمپایی در کانال بوده و من هم این نکته را می دانستم، تصورم این بود که اگر همه رزمندگان پوتین داشته باشند و من شهید هادی را با دمپایی نشان دهم، با توجه به اینکه با نسلی برای دیدن کار مواجه هستم که شاید داده های ذهنی من را نداشته باشند، بنابراین چه قضاوتی این نسل از کار می کند؟ برای همه اینها از خود شهید هادی خواستم «ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده»
*انتخاب بازیگر به ویژه برای نقش شهید هادی چطور صورت گرفت؟
درباره انتخاب بازیگر باید بگویم من با خیلی دوستان قبل از انتخاب بازیگر صحبت کردم ، حتی عکس دوستان را بهه گریمور نشان می دادم، درباره انتخاب نقش ابراهیم هادی واقعا کار دشوار بود. یزدان دارابی در نمایش قبلی من بازی کرده بود،پس از کلی فکر عکس یزدان را برای گریمور فرستادیم و او هم گفت که با تغییراتی شبیه شهید هادی می شود.
نمایش قرارداد است من می توانستم یک شخص دیگر با چهره دیگری را انتخاب کنم و همه هم می پذیرند کما اینکه شهدای دیگر کانال کمیل خیلی شبیه خودشان نیستند، اما من درباره شهید هادی دوست داشتم نزدیک ترین بازیگر تست گریم به او را پیدا کنم و این ارتباط بصری مخاطب با او اتفاق بیافتد.
درباره کانال هم باید بگویم که خیلی تمایل داشتم بهتر صحنه را نشان دهم اما صحنه سرو امکان چیدمان دو سویه ندارد که تماشاگران دو طرف کانال بنشینند و از بالا شاهد اتفاقات باشند.
الان احساس می کنم اگر قرار باشد در سال 99 فیلمنامه ابراهیم هادی را بنویسم قدری شرایط برایم راحت تر باشد، انگار قدری ترسم ریخته و ابراهیم از دایره دوستان و نزدیکانم قرار گرفته است چرا که او برایم عزیز شده و هر چیزی درباره او از گذشته تا به حال کنجکاوی مرا برمی انگیزد.
*در ارتباط با این 10 شب اجرا برایمان توضیح دهید، با توجه به شرایط کرونایی آیا استقبال از کار خوب بود یا خیر و اینکه چه بازخوردی از مخاطبان گرفتید؟
عاج: در این شرایط کرونایی مخاطب به دیدن تئاتر بیاید، کار دشواری است. متأسفانه قشری که مخاطب این نوع محتوا هستند اساسا با تئاتر بیگانه اند انگار در طول این سال ها برایشان به لحاظ هنری، زیبایی شناسی و محتوا کار مناسبی تولید نشده و آنها با یک تعداد نمایش هایی که تنها با حماسه و فرم و انفجار و مسائلی از این دست ، جلو آمدند. من با این شناخت که می دانستم مخاطبم با این دست کار شاید آشنایی نداشته باشد، کار را اجرا بردم بنابراین بین ما و این مخاطبان فاصله بود از سویی هم شرایط کرونا کار را سخت تر می کند و همه اینها دغدغه مرا برای استقبال از کار گروه بیست نفره با هشت بازیگر و طراحان مختلف زیاد می کرد.
ما از 30 شب ، 10 شب اجرا رفتیم. در این مدت هم دو طیف مخاطب داشتیم یک سری مخاطب تئاتری که همیشه نمایش هایم را می بینند ،چون من نمایش هایی اجتماعی درباره کولبرها، کارگران کارخانه قند ورامین و ... کار کردم و این طیف با یک نگاهی کار را می دیدند که شاید قضاوت کنند و همه بعد از کار اذعان داشتند که همان اهداف سایر کارهایم در این کار هم دنبال شد. دسته دیگر مخاطبان همان دوستداران ابراهیم هستند که برایم تربت از کانال کمیل یا یک خودکار و نشانی از شهید می آورند و نقطه اشتراک این دو طیف همان قطره اشکی است که وقتی صدای ناله کانال کمیلی ها می آید، ازچشمان آنها هم سرازیر می شود.
استقبال ما همه شب ها خوب بود اما چند شب آخر سالن کاملا پر بود حتی عده ای با سالن تماس می گرفتند تا ببینند چطور باید بلیت بگیرند و عده ای دیگر در تیوال پیام می گذاشتند که اولین بار است می خواهند تئاتر ببیند و برایشان عجیب است که بدانند ابراهیم کیست که این همه عاشق دارد؟! این واژه ها خیلی آدم را دلگرم می کند و از صمیم قلب آرزو می کنم شرایط طوری بشود که ما بتوانیم ادامه اجراهایمان را برویم.
من برایم خیلی مهم بود که بازیگران همه به سوژه مومن باشند حتی یادم هست، یک بار با بچه ها برای تمرین هماهنگ می کردم و متوجه شدم یزدان و بازیگر بی سیم چی مان سر مزار نمادین شهید هادی رفته بودند. من خودم متولد 57 و بچه انقلاب محسوب می شوم اما در بین بازیگرانم که همه جوان هستند از بازیگر بیست ساله دارم و همین که می بینم گروهم نسبت به سوژه مومن هستند و برایشان شهید هادی خیلی مهم است و اینها این نگرش را در خانواده ها و دوستانشان هم می برند واین تأثیر مثل دانه های دومینو اتفاق می افتد و تعداد عاشقان ابراهیم هر روز بیشتر می شود، احساس خوبی به من دست می دهد.
*بعد از این تجربه باز هم تمایل دارید درباره شهدا کار کنید؟
عاج: راستش من یک قراردادی با انتشارات نمایش برای کاری درباره شهید بروجردی داشتم، چون من هم کُرد هستم و شهید بروجردی هم کُرد کردستان بوده، اما هنوز این کار اتفاق نیافتاده است، با اینکه شش ـ هفت ماه راجع به او کار کردم، فیش جمع آوری کردم و زندگی پر تلاطم و عجیبی از او دیدم ولی هنوز به کلمات مشترک با هم نرسیدیم. انگار که خود شهید باید یک رضایتی داشته باشد تا ما درباره اش کار کنیم بنابراین کار درباره شهید بروجردی جزو دلبستگی هایم است اما فعلا درباره یک متن دیگری با نام معده طبقه متوسط کار میکنم و الان احساس میکنم بزرگترین مشکل همه معیشت است که مردم را دچار ناهنجاری ها و مسائل مختلف در جامعه می کند.
امیدوارم شرایط خوبی فراهم شود تا روزی فیلمنامه کجایی ابراهیم را بنویسم و کوه های آربابا را که روزهای آخر نبرد شهید بروجردی در کردستان هست را بنویسم.
*آقای دارابی به عنوان سوال نخست برایمان بفرمایید که چطور شد در این نقش حاضر شدید و برای خودتان در زندگی بازی در نقش شهید هادی چه تأثیری داشته است؟
یزدان دارابی: این نخستین کاری است که در ژانر دفاع مقدس بازی میکنم تقریبا سه ماه و نیم پیش با خانم عاج درباره این نقش صحبت کردم اولا دودل بودم چرا که از این نقش اطلاعاتی نداشتم اما اطمینان کاملی به خانم عاج داشتم همچنین با خود شهید هادی هم آشناییتی جز شنیدن نامشان نداشتم اما وقتی صحبت شد این نقش را بازی کنم اولین کاری که کردم کتاب سلام بر ابراهیم را خواندم و به نظرم خیلی کاراکتر سختی آمد و همه کارهایی که تا بحال بازی کرده بودم ساخته ذهن بود اما این کاراکتر واقعی بود.
برای اینکه به اطمینان بازی در این نقش برسم چند بار سر مزار یادبود ایشان رفتم و واقعا از خود او کمک گرفتم و به او گفتم حال که خودت انتخاب کردی این نقش را بازی کنم ، خودت هم کمک کن به نقطه خوب بازی این نقش برسم . اجرای من ده دقیقه بعد از شروع کار آغاز می شود شب اول که خانواده شهید هم قرار بود کار را ببینند خیلی اضطراب داشتم و مدام از پشت بنر صحنه نگاه می کردم و کل آن ده دقیقه مدام با شهید هادی صحبت می کردم تا جلوی خانواده اش من بی آبرو نشوم و به نظرم خیلی مسئولیت بزرگی بود که من جلوی خانواده اش به نقش رسیده باشم یا خیر.
دقیقا این حس را من داشتم که از ابتدا تا انتهای اجرا انرژی شهید با من بود و لحظه ای که کار تمام شد ، خودم بازخوردی که از خواهرشان گرفتم کاملا متوجه شدم به نقطه ای که کاراکتر باید می رسد، رسید و این یک تجربه کاملا متفاوت و خوب برایم بود و قطعا خیلی دوست دارم که این اتفاق با همین نگاه متفاوت باز هم برایم بیافتد و باز هم چنین تجربه ای داشته باشم.
قطعا شخصیت شهید هادی در زندگی من تأثیر گذار بود چرا که ماه ها با او بودم، تمام صحبت ها در منزل و با مادرم و دوستانم حول و هوش ایشان می گردید. یادم می آید روزی که تست گریم داشتیم دو روز قبل از اجرا با همان گریم به منزل رفتم تا ببینم واکنش مادرم چطور است، در خیابان همه متعجب شده بودند اما به منزل که رسیدم ، متوجه شدم با تلفن صحبت می کند اما وقتی یک لحظه مرا دید ، شروع به گریه کرد و تلفن را قطع کرد و اصلا نمی توانست به من نگاه کند این یک شوک برای من بود که فکر کردم من با یک گریم اینطور روی مادرم تأثیر گذاشتم اما کاراکتر واقعی وقتی یک شب می رود و دیگر باز نمی گردد چه داغ سنگینی روی دل مادر و خانواده اش گذاشته است.
*با توجه به این تجربه ای که در نقش کسب کردید، فکر می کنید تئاتر چقدر می تواند روی نسل جوان ما که جنگ را تجربه نکردند، تأثیرگذار باشد؟
دارابی: تئاتر درباره یک تفکر صحبت می کند که روی صحنه می آید خانم عاج هم نگاه نو خودشان را در این کار ارائه کردند و مخاطبان با دیدن کار تحت تأثیر قرارمی گیرند مخصوصا کسانی که نسبت به کارهای دفاع مقدس گارد دارند یا علاقه ای بدان نشان نمی دهند. حتی خیلی از دوستان تئاتری نزدیکم که مدام آنها را می دیدم وقتی برای کار دعوتشان می کردم، سختشان بود به سالن بیایند ولی وقتی کار را می دیدند خیلی هایشان چند بار آمدند و دوستانشان را آوردند و این اتفاق در این کار افتاد.
*از اینکه در شرایط کرونایی کار کردید هراس نداشتید؟
ببینید حرفه ما بازیگری تئاتر است اینطور نبوده که شغل اول دیگری داشته باشم و در این شرایط تئاتر را ترک کنم تا کرونا تمام شود. خداراشکر من فکر میکنم بین مشاغلی که الان وجود دارد تئاتر شغل امنی است چون سالن کامل قبل تمرین ضدعفونی می شد ، فاصله ها رعایت می شد ، دو مرتبه برای ورود تماشاچی سالن ضدعفونی می شد، همه با ماسک به سالن می آمدند و حتی به خاطر ظرفیت گاهی پیش آمد که دوستان خودم نتوانستند کار را در یک شب شلوغ ببینند تا فاصله ها رعایت شود. امیدواریم به زودی سالن ها باز شود و ما بیست اجرای باقی مانده مان را ادامه دهیم.
*خانم عاج در این ایام کرونایی خیلی ها اعتقاد داشتند که در این شرایط نباید تئاتر کرد و نگران سلامتی خود و مردم بودند اما شما جزو این دسته از کارگردان هایی بودید که کاری که می خواهید را روی صحنه ببرید اما بیشتر گروه های جوان این مدت مشغول به فعالیت شدند نظر شما در این رابطه چیست؟
عاج: در اینکه تئاتر هم می بایست در این شرایط مثل مشاغل دیگر به حیاتش ادامه دهد، شکی نیست اما اینکه چقدر موفق بوده و کیفیت آثار قابل بحث هم هست، باید زمانی بگذرد تا با فاصله ای قضاوت و ارزیابی کنیم. من خودم به شخصه فکر میکنم دوستانی که حرفه ای تر و بازیگران چهره و نام آشناتر هستند این شرایط کرونا به لحاظ اقتصادی برایشان به صرفه نیست.
چون من خودم به شخصه کارگردانی نیستم که بگویم بلیت هایم هفتگی فروخته می شود و رقم های عجیب و غریب دارم، حتی یادم است برای نمایش خواب زمستانی که شش سال پیش در تماشاخانه مولوی اجرا رفتم، 25 و 30 هزار تومن بلیت نمایشم بود و الان هم همینطور است، بنابراین خیلی دیگر تعداد مخاطبان و صندلیتفاوتی دراین دوران هم برایم نمی کند اما به نظر می رسد برای دیگر کارگردان ها که درآمدهای خاص و بالایی از تئاتر کسب می کنند، شرایط ایده آل نیست و طبیعی است که آنها اجرا نروند و ما اجرا برویم.
تئاتر کار کردن زیست چند ماهه با عوامل است و یک روز و دو روز نیست ، برخی کارها واقعا شیوه اجرایی و زیبایی شناسی اثر می طلبد در این مدت اجرا نشود اما برخی کارها هم قصه و روایت مجال اجرا را دراین شرایط می دهد. در کل فکر میکنم این مدت هم باید اجرا برویم با اینکه یک تغییر نگرشی در همه در این مدت ایجاد شده انگار که زیبایی شناسی ما در این کرونا تغییر کرده و بعد می بایست ببینیم در شرایط جدید چطور می بایست کار کرد تا هم محتوا و هم زیبایی شناسی و کیفیت اثر حفظ شود. به طور مثال اگر من خودم می خواستم در شرایط غیر کرونا کار کنم حتما نمایش هفتاد تا هشتاد دقیقه می شد چون دوست داشتم بهه تک تک بازماندگان کانال کمیل درست بپردازم اما الان چند صحنه را حذف کردم تا در شصت دقیقه نمایش تمام شود.
*چه حمایتی از کار شما در تماشاخانه سرو شده یا قرار است بشود؟
من به عنوان فردی که صابون چند جشنواره به تنم خورده می دانم قول هایی که در هر جشنواره می دهند همه فراموش می شود مثلا من خودم دوست داشتم جشنواره نمایشنامه نویسی اقتباسی گام دوم ادامه پیدا کند چرا که ربطی هم به کرونا نداشت اما مسئله این است که این گام دوم دیگر به سوم و چهارم نمی رسد. برای این کار خیلی ها به ما گفتند از اثرحمایت می کنند البته انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس از کار ما حمایت کردند و من هم خیلی ممنون هستم البته این حمایت فعلا معنوی بوده و هنوز پول حمایتی دریافت نکردیم.
نکته دیگر هم این است که انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس خوشبختانه این سعه صدر را داشتند تا با نگاه جدید خود مجال کار به همه گروه ها با نگاه های نو را بدهند تا هنرمندان اثر تولید کنند و این نگاه باز و سعه صدر خیلی برایم قابل احترام است. خود انجمن هم گاهی شاید بابت فریاد ما روی صحنه تحت فشار قرار بگیرم اینکه من هر شب فریاد میزنم حال شهدا خوب نیست چون حال مردم خوب نیست و یک فکری به حال مردم بکنید و این تمام تم تکرارشونده کار است.
خوشبختانه الان میبینم گروهی از مدیران هستند که دوست دارند کارهایی تولید شود که از کلیشه های رایج فاصله بگیرد و این به من انگیزه کار می دهد تا در آینده هم در این عرصه کار کنم. البته هنوز درباره حمایت از کار و 50 درصد دیگر سالن صحبت نشده و من انقدر درگیر بودم که نامه حمایتی هم به مرکز ارسال نکردم.
*ممنون از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.
نظر بدهید